- تاریخ: دی ۵, ۱۳۹۴
- شناسه خبر: 320
« روستایی که مردمش رئیسجمهوری را نمیشناسند »!
پیام ملت ؛ عبدالرسول وصال – از قول مردم زدهاند که: «آلودگی هوا کم بود، گرانی هم خفهکننده شد.» درحالیکه در دوره احمدینژاد و تورم ٦٠درصدی مواد غذایی که مردم از گرانی خفه شده بودند، صدایشان درنمیآمد ولی الان که ...
پیام ملت ؛ عبدالرسول وصال – از قول مردم زدهاند که: «آلودگی هوا کم بود، گرانی هم خفهکننده شد.» درحالیکه در دوره احمدینژاد و تورم ٦٠درصدی مواد غذایی که مردم از گرانی خفه شده بودند، صدایشان درنمیآمد ولی الان که تورم به مرز تکرقمی شدن رسیده از قول مردم درباره گرانی مینویسند و البته که سیاهنمایی هم نیست.
یکی از خبرگزاریهای مهم کشور که گرایشهای اصولگرایانه و مخالف دولت آن پررنگ است گزارشی را از یک روستای استان سیستان و بلوچستان منتشر کرده است که تصویری به نسبت تاثرآور از وضعیت فقر و شکاف اقتصادی و نابرابری را در کشور ارایه میدهد. تیتر این گزارش عبارت است: «روستایی که مردمش رئیسجمهوری را نمیشناسند» و سپس توضیح داده شده که: «اینجا نه برق هست نه آب و نه بهداشت و درمان؛ اینجا نه از مسئولی خبری میشود و نه حتی از آنتن موبایل و سیگنال رادیو و تلویزیون؛ اینجا نه اخبار معنایی دارد و نه سیاست؛ زندگی در اینجا سالها است به حاشیه رفته و زمان دهها سال است متوقف مانده… حتی کودکانش در تمام عمر، «جعبه جادویی تلویزیون» را بهچشم ندیدهاند و حس فشردن کلید برق و روشن شدن فضای تاریک، برایشان باورنکردنی است، … غیرقابل باور است مجسم کردن زندگی مردمانی که هیچ تصوری از زندگی امروز و مظاهر بَدَوی آن هم ندارند؛ از تلویزیون و تلفن و برق و اخبار و جنجالهای سیاسی و فوتبالی تا تغذیه و بهداشت و حتی سرپناهی امن؛…» برای رفتن به این روستا، خبرنگار و گروه همراهش: «از تهران به چابهار؛ از چابهار به نیکشهر؛ از نیکشهر به بنت و از بنت به «تُتان»؛ از اینجا به بعد هم دیگر نه جادهای هست و نه نقشهای؛ تا چشم کار میکند کوه است و صخره و سنگ و درختچههایی که از لابهلای صخرهها، سر برآورده و کنار رودخانه بزرگ و نیمهخشک «هاکان»، بیاباننشین شدهاند…» جالب اینکه برای رفتن به آنجا اجبارا از تویوتا دوکابین استفاده کردهاند و با همراه کلاشینکف به دست به آنجا رفتهاند. ظاهرا گزارش با هدف خاصی تهیه شده است، زیرا پس از ذکر فقر مردم منطقه از قول یک جوان که فارسی سلیس صحبت میکرد، این نوشته را در گزارش برجسته کردهاند که: «از دستاوردهای جمهوری اسلامی، تنها ٤٥هزار تومانی است که نصیب برخیها میشود و بعضی از اهالی هم از آن محرومند وگرنه از بقیه امکانات محروم ماندهایم؛ نه آب شربی داریم و نه برق و امکاناتی برای درمان؛ خدا کند که شما برای ما کاری کنید که پیش امام خمینی و رهبری و شهدا شرمنده نباشید». ولی در ادامه از همان جوان درباره سوختن دست یک کودک میپرسد که:
«مگه بیمه روستایی نیستید؟ (تلخ میخندد و میگوید) اینها حتی شناسنامه هم ندارن چه برسه به بیمه؛ اینها یارانه هم نمیگیرن…».
معلوم نیست کسانی که شناسنامه ندارند و طبعا یارانه هم نمیگیرند، چگونه از تمام دستاوردهای جمهوری اسلامی، تنها ٤٥هزار تومان یارانه نصیب آنها شده است و اگر عدهای دارند و عدهای ندارند چرا اول شناسنامه آنان را حل نکردند؟ گزارشگر سپس با بیان وضعیت فقر مردم آنجا ادامه میدهد که: «این وضع همه اهالی اینجا است و با دست به پسربچه ٦-٥ سالهای اشاره میکند(راهنما) که درحال خوردن ساقه درخت است… راهبلد، لبهایش را به گوشم نزدیک میکند و میگوید: تمام غذای اینها نونه و خرما و شیر بز؛ اگه حیونی هم درحال تلف شدن باشه حلالش میکنن و گوشتش رو همون روز میخورن؛ متعجب نگاهش میکنم و میگم همون روز؟ سر تکان میدهد و با لهجه غلیظ بلوچی، به زن میانسالی که ایستاده چیزی میگوید و دست ما را میگیرد و به همراه زن میانسال به سمت چند تکه چوبی که توی زمین کاشته شده و دورش حصیری کشیده شده میبرد؛ زن میانسال که تقریبا هیچکدام از کلماتش برایمان مفهوم نیست، قسمتی از حصیر را کنار میزند و دبههای آب را نشانمان میدهد و با ایما و اشاره به ما میفهماند که این محوطه، یخچال اهالی است و دبههای آب را برای خنک شدن اینجا میگذارند؛ یخچالی کاملا اولیه و بدوی… اما فارغ از تمام محرومیتهای زندگی اهالی این روستا، چگونگی تهیه آب آشامیدنی اهالی روستا نیز دیدنی بود؛ آنجا که زنان و دختران این روستا هر روز مجبور بودند ٦-٥ نوبت، نزدیک به ٣٠ دقیقه راه را پیاده تا رسیدن به چشمهای که در نزدیک رودخانه قرار داشت طی کنند و در هر نوبت، قابلمه یا دبهای را از آب پر کرده و تا روستا به دوش بکشند… محرومیت اهالی این روستا و زندگی بدوی آنها چنان تحت تاثیرمان قرار داده که باورش امکانپذیر نیست؛ زندگی به سبک و روش صدهاسال پیش در گوشهای از ایران خودمان؛ زندگی عجیبی که رسانهها و اخبار هیچ جایی در آن ندارند و امواج رادیو و تلویزیون و موبایل یا هر وسیله ارتباطی دیگری راه به آنجا نیافته و زندگی اهالی این خطه را در عین سختی، کاملا ایزوله کرده است؛ آنقدر ایزوله که برخی از اهالی، حتی نام رئیسجمهوری فعلی و روسای جمهوری قبل را هم نمیدانند و تنها نام احمدینژاد را به واسطه یارانهای که زندگیشان را متحول کرده، شنیدهاند…». در حالی که قبلا گفته بود که این افراد نه شناسنامه دارند و نه یارانه میگیرند و اصولا معلوم نمیکند که آنان با چنان وضعی که دور از دسترسی به امکانات زندگی شهری هستند، چگونه یارانه میگرفتهاند؟
اجازه دهید از این نکته باریک گزارش عبور کنیم. آیا گزارشگر نمیبایست این پرسش را از خود بپرسد که چرا وضع این مردم پس از گذشت ٣٧سال از انقلاب و بهویژه در دوره ٨ساله مورد نظرشان همچنان در همان فضای ماقبل تاریخ مانده است؟ چرا تمام کاری که آن دولت کرد (بر فرض که به آنان پرداخته باشد) پرداخت یارانه بود؟ این مردم با آن چه کاری باید کنند؟ آیا بهداشت، آموزش، راه و ارتباطات را باید با این مبلغ درست کنند؟ یا انجام این کارها صدبار مهمتر از اصل پرداخت آن یارانه برای مردم بود؟ این روستا در زمان احمدینژاد نبود؟ یا بود، ولی وضع خوبی داشتند؟ چرا این گزارش یا حتی گزارشی مشابه آن در دوره مدیریت آقای احمدینژاد تهیه نشد؟ نهتنها چنین گزارشی نداشتند حتی اجازه داده نمیشد که زمان طوفان و سونامی گونو سال ١٣٨٦ نقدی جدی بر رفتار فاجعهبار دولت مورد علاقهشان در استان سیستان و بلوچستان نوشته شود. این رسانه میتواند دهها مشکل و نارسایی جامعه را برشمارد. ایرادی هم ندارد که خوب هم هست.
این امر چندان غیرطبیعی نیست که رسانههای مخالف نقاط ضعف جامعه را پوشش دهند، ولی چرا متوجه تبعات چنین پوششی نمیشویم؟ این دولت فقط ٢ سال است آمده آن هم بدون منابع لازم، اگر آن روستا در ٣٥سال پیش از این دولت دچار تحولی نشد، در زمانی که وفور منابع مالی بوده است، چرا باید انتظار داشت که در این ٢ سال مردم آنجا نام رئیسجمهوری را بدانند؟ مگر نام سایر مسئولان را میدانستهاند؟ عین همین رفتار را نیز با مسأله آلودگی هوا انجام دادهاند و تیتر زدهاند که: «با وجود بنزینهای وارداتی هنوز هم آلودگی هوا نفس کشیدن را از مردم تهران گرفته است». خدا را شکر که الان این امکان وجود دارد که به دلیل آلودگی هوا مدارس را تعطیل کنند، در گذشته برای اقرار نکردن به آلودگی هوا، حتی از این کار هم امتناع میکردند. مسأله آلودگی هوا در این روزها، بیشتر ناشی از وضعیت وارونگی هواست. برای قضاوت نسبت به آلودگی بنزینها باید به جزییات آماری آلودگی هوا و میزان روزهایی که در طول سال هوا آلوده بوده است اشاره و آنها را مقایسه کرد. برخی از شهرهای اروپایی هم وقتی که با پدیده وارونگی هوا مواجه میشوند، دچار این مشکل میشوند. جالبترین مورد تیتر دیگری است که از قول مردم زدهاند که: «آلودگی هوا کم بود، گرانی هم خفهکننده شد.» درحالیکه در دوره احمدینژاد و تورم ٦٠درصدی مواد غذایی که مردم از گرانی خفه شده بودند، صدایشان درنمیآمد ولی الان که تورم به مرز تکرقمی شدن رسیده از قول مردم درباره گرانی مینویسند و البته که سیاهنمایی هم نیست.
با وجود تمام اینها، حسن دموکراسی این است که وقتی رسانهها آزاد باشد، خلاصه یک رسانهای پیدا میشود که مشکلات و نارساییهای اجتماعی را طرح کند، حتی اگر ناقص و سوگیرانه طرح کند، باز هم مفید است.
منبع : شهروند