- تاریخ: اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۹
- شناسه خبر: 14860
سقوط
روانشناسان معتقدند افرادی که مقابل چشم دیگران و با سر و صدا و اعلام خودکشی دست به خودکشی میزنند بیش از هرچیز فریادی برای دیده شدن میکشند. آنها میخواهند با نمایش خودکشی دیگران زندگی را به وی یادآور شوند.
پیام ملّت؛احسان عزیزی- امروز برای نخستینبار از نزدیک شاهد صحنهی خودکشی بودم. مردی کنار پل سیدخندان خودش را در معرض پرتاب شدن قرار داده بود.
مردم برخلاف همیشه بیشتر نظارهگر بودند و کمتر کسی با گوشی موبایل فیلمبرداری میکرد.لحظاتی بود که از وقتی با آن مواجه شدم گویی همهچیز اسلوموشن شد. آن مرد واقعا داشت خودکشی میکرد و آتشنشانها و یک خانم و یکی دو رهگذر درحال صحبت کردن با او بودند.
مرد در واکنش به حرفهایی که به او میزدند خودش را بیشتر در معرض پرتابشدن قرار میداد. تهدید میکرد، و گویی داشت حرفهای آخرش را میزد. هر آن ممکن بود صحنه سقوط یک انسان را ببینیم، و مشخص نبود پس از سقوط چه بلایی بر سرش خواهد آمد.
با خودم میگفتم اگر خودش را پرتاب کرد قطعا چشمهایم را میبندم و مطمعنا توان دیدن این سقوط را نداشتم… مردم با نگرانی این صحنه را نگاه میکردند، بگو مگوی مرد با آتشنشانها و یک خانم و چند رهگذر…
مرد دو سه بار تلاش کرد خودش را پرت کند اما اینکار را نکرد، هربار آتشنشانها جلو و عقب میرفتند، تا اینکه پایین را نگاه کرد و خودش را آمادهی سقوط کرد… خودش را پرت کرد و دقیقا همزمان با این سقوط آتشنشانها دستانش را گرفتند؛ هرکس روی پل نزدیک مرد بود جلو آمد و لباس و دستها و بدن مرد را گرفت… کمی تقلا کرد که پرت شود اما نشد، آتشنشانها مرد را نجات دادند و جمعیت شروع به کف زدن کرد، نفس آرامی کشیدیم و همه چیز تمام شد…
روانشناسان معتقدند افرادی که مقابل چشم دیگران و با سر و صدا و اعلام خودکشی دست به خودکشی میزنند بیش از هرچیز فریادی برای دیده شدن میکشند. آنها میخواهند با نمایش خودکشی دیگران زندگی را به وی یادآور شوند و مانع این کار وی شوند، به این معنا که هنوز در ناخودآگاهش زندگی را دوست دارد و میخواهد زندگی کند.
آنها از ندیده و نشنیده شدن خستهاند و دیگر آستانهی تحملشان تمام شده است. آلبرکامو در رمان سقوط مینویسد: «مردم از انگیزههای شما صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند».
چه بسیار آدمهایی که این روزها خسته و درمانده و رانده شده و جا مانده از همه جا و همه چیز و همه کس، آدمهایی که حتی به اندازهی حیوانات خانگی بالای شهر نشینان اهمیت ندارند. رنجهایی که در یک عمر کشیدهاند و صدایشان را کسی نشنید، و چه بسیار خودکشیهایی که دیگر نیازی به حضور دیگران در آن نبود تا زندگی را یادآور شود، بدنهایی که سقوط کردند و متلاشی شدند.
امروز جامعهی ما با از سرگذراندن بحرانهای مختلف در چند سال اخیر و آخرین آن که هنوز درگیرش هستیم بحران کووید-۱۹ آدمها را بیش از هر زمانی در معرض سقوط قرار داده است. سقوطی که محدود به بدن آدمها نیست، چه بسیار سقوطهایی که بی سروصدا و بدون مرگ بدنها رخ میدهند..
اما خوشبختانه آنچه امروز پایان ماجرا را رقم زد حضور و نقش آتشنشانها بود. آنها مانند همیشه جان یک انسان را نجات دادند. امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند این ناجیان اجتماعی در سطح نهادها و سازمانهای اجتماعی هستیم. پرستارها و آتشنشانها و دیگر کاراکترهای یاریگر همیشه هستند اما آنچه امروز جایش خالیست، یاریگری در سطح نهادی و سامان اجتماعی است. آنچه امروز جایش خالیست گوش شنوایی است که صدای بیصدای دردمندان را بشنود.
جامعهای است که تنها هنگام خودکشیِ کسی احظار نشود، بلکه از پیش به شأن و منزلت انسانها احترام بگذارد. معنای این خودکشی برایم سقوط یک انسان نبود، بلکه سقوط انسانیت در جامعهای بود که در آن بسیاری از شهروندانش از ابتداییترین حقوق بیبهرهاند.