- تاریخ: اردیبهشت ۲۹, ۱۳۹۷
- شناسه خبر: 6933
دهقان فداکار زنده شد
پیام ملّت – حسین علیمردانی، کشاورز اهل “نیک پی” در استان زنجان با هوشاری و دقت عمل خود جلوی وقوع حادثه ناگوار برای قطار میانه- تهران را گرفت و با کار خود علاوه بر نجات جان مسافران یاد و خاطره دهقان فداک ...
پیام ملّت – حسین علیمردانی، کشاورز اهل “نیک پی” در استان زنجان با هوشاری و دقت عمل خود جلوی وقوع حادثه ناگوار برای قطار میانه- تهران را گرفت و با کار خود علاوه بر نجات جان مسافران یاد و خاطره دهقان فداکار کتابهای دوره دبستان را زنده کرد.
در کشور ما هستند دهقانهای فداکاری که هر از چند گاهی کارهای بزرگی انجام میدهند، از خلبان هواپیما گرفته تا معلم و پزشک چه بسیارند افرادی که با نجات دادن جان هموطنان خود خبرساز میشوند.
پس از ساعتها تلاش به همت محمدرضا هادوی، بخشدار نیکپی و نایب رئیس شورای شهر نیکپی ناصر اشرفی موفق میشویم با وی در منزلش دیدار کنیم تا جزئیات این حادثه را از زبان خود ایشان بشنویم.
*منوط شدن صحبت به صرف میوه و چایی
بعد از افطار در منزل ایشان حاضر شده و در میزنیم در باز میشود و کربلایی “حسن علیمردانی” با خوشرویی ما را به داخل خانه دعوت میکند، وارد خانه میشویم و همسر و فرزندانش در پذیرایی از ما سنگ تمام میگذارند، میگویم برویم سر اصل قضیه با خنده مهربان و چهره آفتاب سوخته که نشان میدهد ساعتها زیر آفتاب کار کرده و عرق ریخته است میگوید تا چای و میوه نخوریم چیزی به شما نخواهم گفت.
میگویم چند سال دارید، با خنده میگوید سن واقعی را میخواهید یا سن شناسنامهای را، توضیح میدهد در آن زمان برای اینکه سربازان کم سن و سال در خدمت اذیت میشدند والدین شناسنامه فرزندان را کوچک میگرفتند تا در خدمت دچار مشکل نشوند، سال تولد اصلی بنده ۱۳۳۶ است، ولی سال تولد من در شناسنامه ۱۳۳۹ است.
میگوید امسال سرما همه درختان را زده است، شاید میوه چندانی نداشته باشیم فقط به برنجکاری مشغولم، خدا به داد کشاورزان برسد امسال سال سختی در فصل برداشت خواهند داشت.
میگوید صبح زود راهی سر کار میشوم، بعد از نماز صبح راهی مزرعه میشوم و روز حادثه هم همین حدود راهی شالیزارم در روستای آبا و اجدادی خود “نیکپی” شدم.
ساعت ۷ صبح بود که به حوالی مزرعه که در نزدیکی خط آهن زنجان – تبریز قرار دارد رسیدم برای کار روزانه عجله داشتم باید شالیها را آبیاری میکردم خدا را شکر امسال بارشهای خوبی داشتیم هر چند سرما کمی نامهربان بود.
همیشه از این جاده میگذشتم، ریل راهآهن کمی بالاتر و جاده پایینتر از آن بود دیدم ریزش صورت گرفته و جاده را گرفته است میتوانستم با خودرو رد شوم ولی خودرو را کمی عقبتر پارک کردم برگشتم ببینم چه اتفاقی افتاده است و وضعیت چقدر خطرناک است که تا بازگشت من ریزش دیگری اتفاق افتاده و جاده مسدود شد، حتی اگر میخواستم هم دیگر نمیتوانستم رد شوم.
خودور را در تپه مجاور پارک کردم آب حاصل از بارشهای چند روز گذشته به مرور شنهای زیر ریل را شسته بود و یک طرف ریلها روی هوا مانده بودند، با خودم فکر کردم اگر قطار بیاید و بخواهد از این منطقه عبور کند چه اتفاقی خواهد افتاد.
کمی جلوتر رفتم و با دقت بیشتری وضعیت را بررسی کردم با خودم گفتم قطعا اگر قطاری بخواهد از این ریل عبور کند، خدای ناکرده به طرف جاده که زیر ریل خالی شده است، منحرف و چپ خواهد شد.
با شماره یکی از کارگران راهآهن زنجان تماس گرفتم و وی را از ماجرا خبردار کردم، گفت من به رئیسم اطلاع میدهم، کمی منتظر ماندم اما نگران بودم نکند آنها دیر برسند و اتفاقی بیافتد و خدای ناکرده قطار دچار حادثه شود.*اقدام برای کمک گرفتن از راهآهن و پلیس
دوباره گوشی را برداشتم و این بار ۱۱۰ را گرفتم به آنها هم اطلاع دادم چند دقیقهای منتظر ماندم، اما خبری نشد، خدا خدا میکردم تا کسی بیاید و کار به او بسپارم و بروم دنبال کارم، اما نه کسی آمد و نه خبری شد.
دلشورهام بیشتر شد نکند تا آمدن عوامل راهآهن و نیروی انتظامی قطار بیاید و کار از کار بگذرد، دوان دوان خود را به تپهای در کنار محل حادثه رساندم تا به منطقه دید داشته باشم مطمئن نبودم قطار از طرف تبریز و یا از طرف زنجان خواهد آمد هر دو طرف را میپاییدم تا اگر از هر طرف قطار آمد به آن طرف بدوم و قطار را قبل از رسیدن به محل حادثه متوقف کنم.
حدود ۲۰ دقیقهای گذشت، اما از هیچ کس خبری نشد، ریل قطار از طرف تبریز شیب داشت و احساس کردم اگر قطار از طرف تبریز بیاید قطعا خطرناکتر خواهد بود، همین طور هم شد دلهره تمام وجودم را گرفته بود با دیدن قطار کهنه بنری را به دست گرفتم و وارد خط آهن شدم و به طرف مسیر تبریز و قطار دویدم.
*نتیجهبخش بودن اقدام برای توقف قطار
رئیس قطار مسافربری میانه به تهران با دیدن من چراغهای قطار را روشن کرد فهمیدم متوجه شدهاند که خطر یا حادثهای پیشرو است، قطار سرعتش را کم کرد و ایستاد رئیس قطار پیاده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده، ماشینت روی ریل گیر کرده است، ماجرا را برای وی تشریح کردم آنها هم با بررسی ماجرا متوجه خطر شدند و به راهآهن شمالغرب اعلام کردند که چه اتفاقی افتاده است.
گفتنی است، پس از اقدام این کشاورز زنجانی قطار به ایستگاه فرعی “آذر پی” باز میگردد و مسافران با اتوبوس به زنجان منتقل میشوند تا راهی تهران شوند.
مسیر یک روز تعطیل میشود تا این خرابی و خسارت به وجود آمده بازسازی شود با امکانات شهرداری نیکپی و راهآهن شمالغرب مسیر بازسازی و مجددا بازگشایی و تردد به روال عادی بازمیگردد.
کربلایی “حسن علیمردانی” میگوید: بعد از اینکه مسؤولان راهآهن وارد صحنه شدند من دنبال کارم خودم رفتم.
سؤال میکنم آیا کسی یا مسؤولی زنگ زده برای تشکر میگوید من برای خوشآمد کسی این کار را انجام ندادم همین که حادثهای پیش نیامد خدایم را شاکرم اینکه من توجه نمیکردم و خدای ناکرده حادثهای پیش میآمد هرگز خودم را نمیبخشیدم و اکنون وجدانم راحت است.
کربلایی حسن ادامه میدهد، من به دنبال قدردانی نبودم و انتظار چنین کاری را هم ندارم من یک انسانم و انسانیت و وجدانم میگفت، که باید این کار را انجام دهم تا هموطنانم دچار حادثه نشوند اصلا دنبال این هم نیستم که کسی یا ادارهای از من تشکر و قدردانی کند، همین که خدا بداند برایم کافی است.
این گونه اقدامات و صحنههای فداکاری در تاریخ این دیار کهن بسیار است، فداکاریهایی که گاه و بیگاه در نقاط مختلف کشور رخ میدهد، انسانهایی که از جان و مال خود میگذرند و برای نجات جان هموطنان خود از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند.