- تاریخ: آذر ۱۰, ۱۳۹۹
- شناسه خبر: 20559
آشنایی با روایتهایی غریب از شهریار وطن در کتاب «استاد»
پیام ملّت- کتاب «استاد»، خردهروایتهایی از زندگی شهید هستهای، دکتر مجید شهریاری را نقل میکند که شاید این روایتها دیگر در بین آدمها غریب باشند.
به گزارش« پایگاه خبری- تحلیلی پیام ملّت» و بع نقل از ایبنا ، کتاب «استاد»، خردهروایتهایی از زندگی شهید هستهای، دکتر مجید شهریاری است. در این کتاب حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری که همگی از آن استاد شهید درس گرفتهاند، ذکر شده است.
به بهانه سالروز شهادت شهید شهریاری نگاهی داریم به کتاب «استاد» خردهروایتهایی از زندگی شهید هستهای دکتر مجید شهریاری.
این اثر ابتدا خاطرات همسر شهید از مدت زندگی و آشنایی و ماهعسل و دوران خوابگاه دانشجویی و زندگی سراسر ساده و بیریای آن شهید عزیز را بهصورت روان و جذاب نقل میکند. در ادامه نویسنده از زبان دانشجویان و دوران دانشجویی و استادی آن شهید مطالبی دلنشین و تأثیرگذار را از اخلاق و رفتار خوب آن بزرگمرد روایت میکند. در خاتمه نکاتی را از لسان همکارانش و شاگردانش در مورد سنن و سیره عملی و گفتاری آن استاد شهید به رشته تحریر درمیآورد. تصاویر بهجامانده از آن شهید بزرگوار از قسمتهای مهم و بهیادماندنی بهحساب میآید.
چه بسیارند کسانی که آموختهاند از تعهدش، نکتهسنجیاش، سخاوت علمیاش، پدرانههایش، رفاقتش، اخلاصش، عاشقانههایش، لطافتش، جدّیتش، صبر و ایستادگیاش و … که تمام اینها، تنها گوشهای از وجود شهید است. او به راستی تحقق یک مسلمان واقعی در یک جسم خیلی عادی و تجلی صفات ناب و متفاوت بود.
کتاب «استاد»، نقل روزهایی است که شاید دیگر در بین آدمها غریب باشند. نقل فضایی است که در آن، درسها، جزئی از وجود مخاطب او میشد، فرقی نمیکرد که آن مخاطب شاگرد بود، استاد بود، دوستش، همسرش یا فرزندش، دفتردار و یا حتی کارمند ساده آبدارخانه دانشکده. مهم این بود که درس میگرفت و آن درس را فراموش نمیکرد.
این کتاب نقل فضایی ساده و صمیمی است که در آن، سختترین مسائل علمی روز دنیا، به زیباترین نحو حل میشد؛ با تلاشی پر از انگیزه، توکل، با لبخند و عشق به رشد و بالا رفتن و بالا بردن. نقل اساتید و دانشجویانی است که حقیقتاً دوست یکدیگر بودند. نقل فضای مثبتی است که خیلی بالاتر از پرداختن به حواشی مثل رقابت منفی، بخل، توجه به مادیات، اختلافات و داد و ستد نمره بود… و اعترافی است دسته جمعی، و احساس دِینی که همه به مرد ریزنقش بیادعایی دارند که در عین سادگی و زندگی خیلی عادی بین ما، تمام وجودش درس بود.
از بین ۲۰۰ خاطره که در این کتاب ذکر شده است، تعداد ۲۶ عدد آن آرشیوی هستند و پاورقی خوردهاند. به دلایلی چند، تقریباً هیچ اسمی از افراد و راویان، داخل متن قید نشده است. نویسنده تمام تلاش خود را در جهت حفظ امانت و ادای دین به استاد شهیدش، بهکار گرفته است. خواندن این کتاب را به تمام علاقهمندان به خاطرات و دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب استاد
فکر کنم ترم دو بودیم که یکی از اساتید، مدتی سرپرست دانشکده شد. ما ترم قبل با ایشان درس داشتیم. نظراتی شنیده بودیم که انتقاد زیادی به ایشان وارد بود. این تصمیم برایمان خیلی گران تمام شده بود. با بچهها قرار بود اعتراض کنیم. با خیلی از اساتید هم صحبت کردیم.
یادم هست وقتی با یکی دو نفر دیگر رفتیم اتاق دکتر شهریاری و از دغدغههایمان گفتیم، ایشان ما را به صبر و آرامش دعوت کردند که در عکسالعمل نشان دادن عجله نکنیم. یادم هست به ایشان گفتیم حاضریم تحصن کنیم و… و از او خواستیم ریاست دانشکده را بپذیرند و ما هم هر کاری لازم باشد و در توانمان باشد، انجام میدهیم.
اما ایشان حرفهایی زدند که هیچوقت فراموش نمیکنم. گفت که خودش هم نقدهایی به این انتصاب دارد، ولی دنبال ریاست دانشکده نیست و این موضوع آنقدر برایش بیارزش است که مثل این میماند، یک چوب کبریت از اینجا بردارند بگذارند آن طرفتر. گفت ترجیح میدهد به کار علمی خودش ادامه بدهد و زمان، همهچیز را مشخص میکند. ما را هم آرام کردند.
و چقدر راحت نفهمیدیم که تو…
تنها استاد درس و مشق دانشگاهمان نبودی…
تو…
استاد راهمان بودی…
از میان تمام علم و دانش و سختگیری و دقتت…
از میان تمام تواضع اختیاریت…
تمام مجاهده و مراقبه ات…
و تمام عشقت به ائمه اطهار که بارها و بارها در کلاس درس و در مناسبات…
ابرازش میکردی…
و ما کیف میکردیم…
که میشود عاشق بود…
و عالم بود…
چه ساده نشناختیمت استاد…
استاد صاحب مکتب ما…
تو…
با رفتنت هم…
بلوغ را برایمان معنا کردی…
و بلوغ…
یعنی رسیدن…
و رساندن…
کتاب «استاد»؛ خرده روایتهایی از زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری به قلم فاطمه شایان پویا در قطع رقعی و ۲۳۲ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.